English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5653 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
No more Mr. Nice Guy! <idiom> U دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
irrespectively U بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
tell it to the marines (Sweeney) <idiom> U باور نمیکنم
i do not think so U گمان نمیکنم
i bar tonight U من امشب را حساب نمیکنم
She is a considerate (an inconsiderate ) person . U آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
i do not pretend to sing well U من ادعا نمیکنم که خوب میخوانم
i shoudel hardly think so U گمان نمیکنم اینطور باشد
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
unthinking U بی ملاحظه
rashness U بی ملاحظه گی
gravitas U ملاحظه
incosiderate U بی ملاحظه
regard U ملاحظه
not unmindful U بی ملاحظه
regarded U ملاحظه
regards U ملاحظه
incircumspect U بی ملاحظه
thoughtless U بی ملاحظه
consideration U ملاحظه
tact U ملاحظه
inconsiderate U بی ملاحظه
prudence U ملاحظه
respects U ملاحظه
respect U ملاحظه
indiscreet U بی ملاحظه
considerations U ملاحظه
disregardful U بی ملاحظه
cum grano U با ملاحظه
bluftly U بی ملاحظه
observation U ملاحظه
observations U ملاحظه
animadversion U ملاحظه
incautious U بی ملاحظه
remarked U ملاحظه
unmindful U بی ملاحظه
remarks U ملاحظه
unconsidered U بی ملاحظه
remarking U ملاحظه
remark U ملاحظه
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
noted U مورد ملاحظه
inadvertent U بی ملاحظه سهوی
wary U با ملاحظه هشیار
annotation U تحشیه ملاحظه
annotations U تحشیه ملاحظه
noteless U غیرقابل ملاحظه بی نت
perceiving U ملاحظه کردن
perceives U ملاحظه کردن
perceive U ملاحظه کردن
considers U ملاحظه کردن
consider U ملاحظه کردن
heed U ملاحظه رعایت
heeded U ملاحظه رعایت
note U ملاحظه کردن
to take note of U ملاحظه کردن
notes U ملاحظه کردن
noting U ملاحظه کردن
healable U قابل ملاحظه
regards U ملاحظه کردن
irrespective of U بدون ملاحظه
regarded U ملاحظه کردن
heeds U ملاحظه رعایت
worthy of note U قابل ملاحظه
regard U ملاحظه کردن
heeding U ملاحظه رعایت
observing U ملاحظه کردن
ciecumspect U ملاحظه کار
canniness U ملاحظه کاری
circumspectly U ملاحظه کارانه
observe U ملاحظه کردن
blat U بی معنی و بی ملاحظه
regrad for others U ملاحظه دیگران
regardant U ملاحظه کننده
reckless U بی ملاحظه بی اعتنا
observed U ملاحظه کردن
observes U ملاحظه کردن
perceived U ملاحظه کردن
circumspective U ملاحظه کار
considerately U ازروی ملاحظه
circumspect U ملاحظه کار
regard for others U ملاحظه دیگران
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
considerably U بطور قابل ملاحظه
oversubtle U بیش از حد ملاحظه کار
remarking U تبصره ملاحظه کردن
sizeable U قابل ملاحظه بزرگ
remark U تبصره ملاحظه کردن
without the gloves U جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
remarkably U بطور قابل ملاحظه
remerkableness U قابل ملاحظه بودن
remarks U تبصره ملاحظه کردن
to take in a reef U با ملاحظه کار کردن
unconsidered U غیر قابل ملاحظه
blat U بی ملاحظه حرف زدن
blankly U بدون ملاحظه بکلی
noticeably U بطرز قابل ملاحظه
Without the least regard . U بدون کمترین ملاحظه یی
remarked U تبصره ملاحظه کردن
observantly U از روی ملاحظه و رعایت
As you can see for yourself. U همانطور که ملاحظه می فرمایید
noteworthily U بطور قابل ملاحظه
sizable U قابل ملاحظه بزرگ
petty U غیر قابل ملاحظه
noteworthiness U قابل ملاحظه بودن
To be observant of the regulations . U ملاحظه مقررات را کردن
thoughtful of others U با ملاحظه نسبت بدیگران
unadvised U تند وبی ملاحظه بی احتیاط
heeds U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
Observation of natural phenomena . U ملاحظه پدیده های طبیعی
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
notably U بطور برجسته یا قابل ملاحظه
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) . U خیلی ملاحظه کار است
unadvied U تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
heed U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeding U محل گذاشتن به ملاحظه کردن
It was some consikerable amount. U مبلغ قابل ملاحظه ای بود
observingly U از روی ملاحظه حرمت گرارانه
glib answer U پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
guarded U احتیاط امیز ملاحظه کار
to take off the gloves U رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
to respect persons U ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
reappraising U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraises U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraised U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise U دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
not to lose sight of U ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
scapegrace U ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
to be wary of saying something U در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
respecters U کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark U قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
respecter U کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
alternatives U شق دیگر
others U دیگر
he is no more U او دیگر
again U دیگر
alternatives U دیگر
alternative U دیگر
next U دیگر
secus U از دیگر سو
another U دیگر
no more U دیگر نه
of each other <adv.> U از هم دیگر
of one another <adv.> U از هم دیگر
from each other <adv.> U از هم دیگر
alternative U شق دیگر
from one another <adv.> U از هم دیگر
else U دیگر
other U دیگر
furthers U دیگر
furthering U دیگر
furthered U دیگر
further U دیگر
anymore U دیگر
one an other U یک دیگر
thence U دیگر
in fact U به عبارت دیگر
a horse of another colour [different colour] U مطلبی دیگر
not any more U دیگر نه [بیشتر نه]
at a later period U در موقع دیگر
aliunde U از منبع دیگر
namely <adv.> U به عبارت دیگر
another guess U نوعی دیگر
another day U یک روز دیگر
another guess U قسمتی دیگر
to wit <adv.> U به عبارت دیگر
alternative unit U واحدهای دیگر
shunts U به خط دیگر انداختن
shunted U به خط دیگر انداختن
videlicet U به عبارت دیگر
another U شخص دیگر
another U یکی دیگر
variant U نوع دیگر
to wit U بعبارت دیگر
yon U ان یکی دیگر ان
other U نوع دیگر
shunt U به خط دیگر انداختن
elsewhere U بجای دیگر
to be no more U دیگر نبودن
beside U ازطرف دیگر
others U نوع دیگر
somewhere else U یک جای دیگر
elsewhere U نقطه دیگر
otherwhence U از جای دیگر
Recent search history Forum search
1popsicle
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
2In order to be interesting you have to be mean
2transmembrane
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
1Current passworda
2single gas
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com